فرارو- مهرداد عربی* «واقعه «جینه» پیامدها و روایات مکرری را به دنبال داشت تا باطن آن چرخه را رصد کرد که باعث ترس ما از این است که آینده چیزی جز گذشته نیست. فوران خشم از یکو و تقلیل به امری امری امری امری و مدیکیِ بافتاردزیه شده از سوی دیر. روایات ایرادات و حقوق از یک سو و روایات خیانت و تقلب و خیانت از سوی دیگر. روایت هایی ساخته شده در جهان های موازی که هرگز به هم نمی رسند. این فروپاشی و انقطاع است که اساس مجمع جمعی را که بر اساس حداقل اجماع است، غیرممکن می کند و نتیجه آن رادیکالیسم، نفی همه یا نوعی خودکشی جمعی است.
به نظر میرسد در میان فورانهای این دوره که در سالهای اخیر رخ داده، «پدیده زن» دارای ویژگیهای متمایزی است که به منافع و تضادهای طبقاتی و اقتصادی، نسلی، جنسی، مذهبی یا ملی وابسته نیست. واقعه زینا مورد خاصی از مجموعه حوادثی نیست که یکی از مصادیق یک واقعیت رایج (مثلاً نفی حقوق زن) باشد. بلکه برعکس، معترضان، چه در خیابان باشند و چه نباشند، با زن در همان موقعیتی که شرایط مشترک و شکست کلی است ملاقات می کنند. تجربه تحقیر شدن، پشیمانی از نداشتن فرزند، تجربه مراقبت و مراقبت از کودک، تجربه ناتوان بودن و ناتوانی در دفاع از فرزند یا خانواده، تجربه قربانی شدن برای الگو گرفتن از دیگران. تبدیل شدن به موضوع سادیسم، خاموش کردن شهوت بصری، لمس بدن به شکلی منحرف، خشونت، انتظار پشت درهای بسته، تحمیل هویت و تلف کردن زندگی.
ژینا کرد، پیر و زن است، اما واقعیت این است که ژینا نه تنها تجربه کرد بودن یا اقوام دیگر است، نه تجربه پیر بودن و نه حتی به تجربه زنان. رویداد جینا توانایی تبدیل شدن به یک تجربه مشترک از حقارت، شکست و محرومیت، فراتر از طبقه، ملیت و جنسیت را داشت. به این ترتیب، حادثه با وجود اینکه ظاهراً یک دستور خصوصی بود، اما تبدیل به یک نظم عمومی شد که همه معترضان وانمود کردند که یکسان هستند. و حتی یک پله بالاتر به دنبال عدالت برای همسر و خانواده اش بود و خانواده اش به یک جامعه تبدیل شد، یعنی زندگی، امنیت، آزادی، نظم و زیبایی.
مضمون همین پینداری همان پیامی است که بیش از هر چیز باید به گوش سیاستمداران و سیاستگذاران کشور برسد که صدای انکار و رد آن ناگزیر به بازگشتی غیرقابل پیش بینی می انجامد. طبق تعریف، اعمال خشونت به نیروهای اداری اختصاص دارد، تعهد آنها به خشونت برای حفظ نظم و استفاده از ادبیات آمیخته با قدرت است، اگر نه همیشه قابل قبول، اما قابل درک.
اما انتظار می رود نخبگان سیاسی، سیاستمداران و سیاست گذاران زمان کافی برای درک پیام خشم جمعی و ایفای نقش خود در بهبود زمینه های تولید خشم داشته باشند. مانند کوهی از یخ است که بیشتر آن در زیر سطح آب پنهان شده است و حاوی پیامی است که نیازمند تصمیمات سیاسی است. بگذریم که عده ای از این سیاستمداران و اهالی تریبون همچنان بر طبل منکر می کوبند و به جای اینکه با تایید وجود شکست، روند التیام را آغاز کنند، زخم را با توهین کامل می کنند و با سازماندهی بخشی از جامعه علیه آنها بر طبل می کوبند تا جامعه و عواقب آن را دو قطبی کنند، خشن و نفرت انگیز هستند.
درمان این شکست که به مرحله بحرانی رسیده است نیازمند اقدام عاجل و تغییر در گفتمان دولت به منظور اصلاح است و هرگونه انکار و طفره و بی تفاوتی تنور شکست را می دمد و بر انباشت می افزاید. حال نیاز به تغییری در گفتگو داریم که از دیگری کاسته شود و هیچ بخشی از مردم را زائد ندانیم. تغییری که باید لایه های هوشمند و واسطه برای آن اقدام کنند. مطالعات هویت یابی تاریخی و انسانی نشان می دهد که جوامعی که توانایی سازگاری با شرایط اجتماعی، محیطی و سیاسی را نداشتند و قادر به تغییر الگوهای مخرب حاکم نبودند، یا فروپاشیدند یا به جوامعی بیمار تبدیل شدند. جوامعی که اعضای آن به معنای واقعی کلمه از بیماری های جسمی و روانی رنج می برند، جوامعی با افراد بی آینده، رنج کشیده و گرفتار در ورطه شکست. جامعه احساس خشم، شکست، اندوه، اضطراب را افزایش می دهد، میل به مهاجرت را افزایش می دهد و عمل به مکانیسم های جبرانی مخرب است، مانند استفاده نادرست از مواد. مدت زیادی از بازنگری معیارهای خوشبختی و بدبختی مردم و جامعه بشری می گذرد و اکنون فرصتی تاریخی برای دلالان است.
* مردم شناس، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران